
غالب دهلوی
شمارهٔ ۱۳۹
۱
من به وفا مردم و رقیب به در زد
نیمه لبش انگبین و نیمه تبر زد
۲
در نمکش بین و اعتماد نفوذش
گر به می افگند هم به زخم جگر زد
۳
کیست درین خانه کز خطوط شعاعی
مهر نفس ریزه ها به روزن در زد؟
۴
دعوی او را بود دلیل بدیهی
خنده دندان نما به حسن گهر زد
۵
غیرت پروانه هم به روز مبارک
ناله چه آتش به بال مرغ سحر زد
۶
لشکر هوشم به زور می نشکستی
غمزه ساقی نخست راه نظر زد
۷
زان بت نازک چه جای دعوی خونست
دست وی و دامنی که او به کمر زد
۸
برگ طرب ساختیم و باده گرفتیم
هر چه ز طبع زمانه بیهده سر زد
۹
شاخ چه بالد گر ارمغان گل آرد
تاک چه نازد اگر صلای ثمر زد
۱۰
کام نبخشیده ای گنه چه شماری
غالب مسکین به التفات نیرزد
نظرات