
غالب دهلوی
شمارهٔ ۱۶۱
۱
دریغا که کام و لب از کار ماند
سخنهای ناگفته بسیار ماند
۲
گدایم نهانخانهای را که در وی
در از بستگیها به دیوار ماند
۳
جنون پرده دارست ما را که ما را
ز آشفتگی سر به دستار ماند
۴
نگه را سیه خال طرف عذارش
به تمغاچی رهرو آزار ماند
۵
ادایی ست او را که از دلربایی
نهفتن ز شوخی به اظهار ماند
۶
چو جویم مراد از شگرفی؟ که او را
نشستن ز شنگی به رفتار ماند
۷
در آیینه ما که ناساز بختیم
خط عکس طوطی به زنگار ماند
۸
گروهی ست در دهر هستی که آن را
ز پیچش نفس ها به زنار ماند
۹
به جز عقده غم چه بر دل شمارد
زبانی که در بند گفتار ماند
۱۰
ز قحط سخن ماندم خامه غالب
به نخلی کز آوردن بار ماند
تصاویر و صوت

نظرات