غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۷

۱

غمت در بوته دانش گدازد مغز خامان را

لبت تنگ شکر سازد دهان تلخ کامان را

۲

قضا در کارها اندازه هر کس نگه دارد

به قطع وادی غم می گمارد تیزگامان را

۳

ز هستی پاک شو گر مرد راهی کاندرین وادی

گرانیهاست رخت رهرو آلوده دامان را

۴

دماغ فتنه می نازد به سامان رسیدن ها

طلوع نشئه گرد راه باشد خوش خرامان را

۵

پی رسوایی ارباب تقوی جلوه ای سر کن

کتانها ماهتابی ساز شاهم نیک نامان را

۶

به عرض ناز خوبان را ز ما بی تاب تر دارد

عنان از برق باشد در رهش زرین ستامان را

۷

خرابیم و رضایش در خرابی های ما باشد

ز چشم بد نگه دارد خدا ما دوستکامان را

۸

بسا افتاده سرمست و بسا افتاده در طاعت

تو دانی تا به لطف از خاک برداری گدایان را

۹

ز قاتل مژده زخمی گلم در جیب جان ریزد

نشاط انگیز باشد بوی خون خونین مشامان را

۱۰

جهان را خاصی و عامی ست آن مغرور و این عاجز

بیا غالب ز خاصان بگذر و بگذار عامان را

تصاویر و صوت

نظرات