غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۷۹

۱

عاشق چو گفتیش که برو زود می‌رود

نازم به خواجگی غضب‌آلود می‌رود

۲

امشب به بزم دوست کسی نام ما نبرد

گویی سخن ز طالع مسعود می‌رود

۳

از نامه‌ام مرنج که آخر شده‌ست کار

شمع خموشم و ز سرم دود می‌رود

۴

شادم به بزم وعظ که رامش اگر چه نیست

باری حدیث چنگ و نی و عود می‌رود

۵

فردوس جوی عمر به وسواس داده را

سرمایه نیز در هوس سود می‌رود

۶

نخوت نگر که می خلد اندر دلش ز رشک

حرفی که در پرستش معبود می‌رود

۷

ما هم به لاغ و لابه تسلی شویم کاش

نادان ز بزم دوست چه خشنود می‌رود

۸

رشک وفا نگر که به دعویگه رضا

هرکس چگونه در پی مقصود می‌رود

۹

فرزند زیر تیغ پدر می‌نهد گلو

گر خود پدر در آتش نمرود می‌رود

۱۰

غالب خوش است فرصت موهوم و فکر عیش

تاری که نیست در سر این پود می‌رود

تصاویر و صوت

دیوان غالب دهلوی به کوشش دکتر محسن کیانی - غالب دهلوی - تصویر ۱۱۵

نظرات