غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۱۹۰

۱

ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ

مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ

۲

ندانم تا چه خواهد کرد با چشم و دل دشمن

رم کلکم که در جنبش غبار انگیزد از کاغذ

۳

به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را

تو گویی سونش لعل و گهر می‌ریزد از کاغذ

۴

ندانم حسرت روی که می‌خواهم رقم کردن

که هرجا بنگرم ذوق نگاهم خیزد از کاغذ

۵

من و ناسازی خویی که در تحریر بیدادش

رمد حرف از قلم گر خود قلم نگریزد از کاغذ

۶

چه باشد نامه گل جانب مرغ اسیر آن به

که کس گلدسته‌ای پیش قفس آویزد از کاغذ

۷

چو استیلای شوقم دید کرد از نامه محرومم

مگر بر آتشم بی‌درد دامن می‌زد از کاغذ

۸

ز بی‌تابی رقم سویش دود چون نامه بنویسم

به عنوانی که دانی دود برمی‌خیزد از کاغذ

۹

چه گویم از خرام آن که در انگاره قدش

صریر خامه شور رستخیز انگیزد از کاغذ

۱۰

ظهور آمد تنزل هان به چشم کم مبین غالب

به پیدایی ز خاکستم چو نام ایزد از کاغذ

تصاویر و صوت

نظرات