
غالب دهلوی
شمارهٔ ۱۹۲
۱
ای دل از گلبن امید نشانی به من آر
نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر
۲
تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد
هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر
۳
همدم روز گدایی سبک از جا برخیز
جان گرو، جامه گرو رطل گرانی به من آر
۴
دلم ای شوق ز آشوب غمی نگشاید
فتنه ای چند ز هنگامه ستانی به من آر
۵
گیرم ای بخت هدف نیستم آخر گاهی
غلط انداز خدنگی ز کمانی به من آر
۶
ای نیاورده به کف نامه شوقی ز کفی
بی زبان مژده وصلی ز زبانی به من آر
۷
ای در اندوه تو جان داده جهانی از رشک
مکش از رشکم و اندوه جهانی به من آر
۸
ای ز تار دم شمشیر توام بستر خواب
شمع بالین ز درخشنده سنانی به من آر
۹
یارب این مایه وجود از عدم آورده تست
بوسه ای چند هم از گنج دهانی به من آر
۱۰
سخن ساده دلم را نفریبد غالب
نکته ای چند ز پیچیده بیانی به من آر
تصاویر و صوت

نظرات