غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۰

۱

به خلوت مژده نزدیکی یارست پهلو را

فریب امتحان پاکبازی داده ام او را

۲

ز محو پرده محمل، مگو فرهاد را میرم

که می خاید به ذوق فتنه شادروان مشکو را

۳

جهان از باده و شاهد بدان ماند که پنداری

به دنیا از پس آدم فرستادند مینو را

۴

ز من رنجیده با اغیار در نازست و می خواهد

به جنبش های ابرو از گره پردازد ابرو را

۵

به زور تندخویی خستگان را رام خود کردن

به آتش بردن است از موی تاب پیچش مو را

۶

نباشد دیده تا حق بین مده دستوری اشکش

چو گوهرسنج کو پیش از گهر سنجد ترازو را

۷

چو بنشیند به محفل بگذرانم در دل تنگش

که رنجد غیر ازو چون بی سبب در هم کشد رو را

۸

اگر داند که در نسبت مرا با کیست همچشمی

کشد در دیده هر گردی که از ره خیزد آهو را

۹

بهاران گو برو مشاطه کوه و بیابان شو

گل از لخت دل عشاق زیبد آن سر کو را

۱۰

نشان دور است غالب در سخن این شیوه بس نبود

بدین زورین کمان می‌آزمایم دست و بازو را

تصاویر و صوت

نظرات