غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۰۲

۱

با همه گمگشتگی خالی بود جایم هنوز

گاه گاهی در خیال خویش می آیم هنوز

۲

تا سر خار کدامین دشت در جان می خلد

کز هجوم شوق می خارد کف پایم هنوز

۳

خشک شد چندان که می جزو بدن شد شیشه را

همچنان گویی در انگورست صهبایم هنوز

۴

بعد مردن مشت خاکم در نورد صرصرست

بی قراری می زند موج از سراپایم هنوز

۵

تازه دور افتاده طرف بساط عشرتم

می توان افشرد می از لای پالایم هنوز

۶

چشمم از جوش نگه خون گشت و از مژگان چید

همچنان در حلقه دام تماشایم هنوز

۷

صد قیامت در نورد هر نفس خون گشته است

من ز خامی در فشار بیم فردایم هنوز

۸

تا کجا یارب فرو شست اشک من ظلمت ز خاک

لاله بی داغ از زمین روید به صحرایم هنوز

۹

با تغافل بر نیامد طاقتم لیک از هوس

در تمنای نگاه بی محابایم هنوز

۱۰

همرهان در منزل آرامیده و غالب ز ضعف

پا برون نارفته از نقش کف پایم هنوز

تصاویر و صوت

دیوان غالب دهلوی به کوشش دکتر محسن کیانی - غالب دهلوی - تصویر ۱۴۹

نظرات