
غالب دهلوی
شمارهٔ ۲۰۶
۱
داغ تلخ گویانم لذت سم از من پرس
محو تندخویانم حیرت رم از من پرس
۲
موجی از شرابستم لختی از کبابستم
شور من هم از من جوی سوز من هم از من پرس
۳
نیست با غنودنها برگ پر گشودنها
از عدم برون آمد سعی آدم از من پرس
۴
نفس چون زبون گردد دیو را به فرمان گیر
محرم سلیمانم نقش خاتم از من پرس
۵
ای که در دل آزاری بیش را کم انگاری
در شمار غمخواری بیشی کم از من پرس
۶
بوسه از لبانم ده عمر خضر از من خواه
جام می به پیشم نه عشرت جم از من پرس
۷
تیغ غمزه با اغیار آنچه کرد می دانی
خنجر تغافل را تیزی دم از من پرس
۸
خلد را نهادم من لطف کوثر از من جوی
کعبه را سوادم من شور زمزم از من پرس
۹
ورد من بود غالب یا علی بوطالب
نیست بخل با طالب اسم اعظم از من پرس
نظرات