غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۱۴

۱

بیا به باغ و نقاب از رخ چمن برکش

دل عدو نه اگر خون شود در آذر کش

۲

بیا و منظر بام فلک نشیمن ساز

بیا و شاهد کام دو کون در بر کش

۳

سمن به جیب غنا از نوای مطرب ریز

تتق به روی هوا از بخور مجمر کش

۴

نسیم طرز خرام تو در نظر دارد

تو طیلسان روش را طراز دیگر کش

۵

هزار آینه ناز در مقابل نه

هزار نقش دل افروز در برابر کش

۶

اگر به باده گرایی قدح ز نرگس خواه

وگر به سبحه ز شبنم به رشته گوهر کش

۷

به لاله گوی که هان بسدین قدح درده

به مرغ گوی که هین خسروی نوا برکش

۸

بدان ترانه که ممنوع نیست مستی کن

از آن شراب که نبود حرام ساغر کش

۹

مذاق مشرب فقر محمدی داری

می مشاهده حق نیوش و دم در کش

۱۰

ز سرفرازی بخت جوان به خویش ببال

به روی چرخ ز طرف کلاه خنجر کش

۱۱

نشاط ورز و گهرپاش و شادمانی کن

جهان ستان و قلمرو گشای و لشکر کش

۱۲

ترا که گفت که منت کشی ز چرخ کبود

به قهر کام دل خویشتن از اختر کش

۱۳

ز نقش بندگی خویش در خردمندی

رقم به ناصیه والی دو پیکر کش

۱۴

ز فر فرخی بخت در جهانداری

علم به سر حد فرمانروای خاور کش

۱۵

سپس به تیغ تو خونم هدر که خواهم گفت

بگیر غالب دلخسته را و در بر کش

تصاویر و صوت

نظرات