غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۲۰

۱

دل در غمش بسوز که جان می‌دهد عوض

ور جان دهی غمی به از آن می‌دهد عوض

۲

فارغ مشو ز دوست به می در ریاض خلد

از ما گرفت آنچه همان می‌دهد عوض

۳

داغم از آن حریف که چون خانمان بسوخت

چشمی به سوی در نگران می‌دهد عوض

۴

سرمایه خرد به جنون ده که این کریم

یک سود را هزار یان می‌دهد عوض

۵

نبود سخن‌سرایی ما رایگان که دوست

دل می‌برد ز ما و زبان می‌دهد عوض

۶

از هرچه نقش وهم و گمان است در گذر

کو خود برون ز وهم و گمان می‌دهد عوض

۷

آن را که نیستی نظر از ماه و مشتری

چشم سهیل و زهره‌فشان می‌دهد عوض

۸

نازم به دست سبحه‌شماری که عاقبت

شوقش کف پیاله‌ستان می‌دهد عوض

۹

آه از غمش که چون ز دل آرام می‌برد

ناسازیی ز هم‌نفسان می‌دهد عوض

۱۰

پاداش هر وفا به جفای دگر کند

غالب ببین که دوست چه سان می‌دهد عوض

تصاویر و صوت

نظرات