
غالب دهلوی
شمارهٔ ۲۳۵
۱
سبکروحم بود بار من اندک
چرا نشماری آزار من اندک
۲
تنم فرسوده در بند تو بسیار
دلت بخشوده بر کار من اندک
۳
از این پرسش که بسیارست از تو
شد اندوه دل زار من اندک
۴
همانا زان حکایتها که دارم
شنیدستی ز غمخوار من اندک
۵
ز خاصانت گرامی گوهری هست
که می داند ز اسرار من اندک
۶
سر کوچک دلیهای تو گردم
که آسان کرده دشوار من اندک
۷
برآیی از نورد موج تشویر
نهی گر دل به گفتار من اندک
۸
مدان کز دستبرد تست گر هست
متاع صبر در بار من اندک
۹
وجودم خوان یغما بود غم را
تو هم بردی ز بسیار من اندک
۱۰
نگویم تا نباشد نغز غالب
چه غم گر هست اشعار من اندک؟
تصاویر و صوت

نظرات