غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۵۸

۱

رفتم که کهنگی ز تماشا برافگنم

در بزم رنگ و بو نمطی دیگر افگنم

۲

در وجد اهل صومعه ذوق نظاره نیست

ناهید را به زمزمه از منظر افگنم

۳

معشوقه را ز ناله بدان سان کنم حزین

کز لاغری ز ساعد او زیور افگنم

۴

هنگامه را جحیم جنون بر جگر زنم

اندیشه را هوای فسون در سر افگنم

۵

نخلم که هم به جای رطب طوطی آورم

ابرم که هم به روی زمین گوهر افگنم

۶

با غازیان ز شرح غم کارزار نفس

شمشیر را به رعشه ز تن جوهر افگنم

۷

با دیریان ز شکوه بیداد اهل دین

مهری ز خویشتن به دل کافر افگنم

۸

ضعفم به کعبه مرتبه قرب خاص داد

سجاده گستری تو و من بستر افگنم

۹

تا باده تلخ تر شود و سینه ریش تر

بگدازم آبگینه و در ساغر افگنم

۱۰

راهی ز کنج دیر به مینو گشاده ام

از خم کشم پیاله و در کوثر افگنم

۱۱

منصور فرقه علی اللهیان منم

آوازه «انا اسد الله » درافگنم

۱۲

ارزنده گوهری چو من اندر زمانه نیست

خود را به خاک رهگذر حیدر افگنم

۱۳

غالب به طرح منقبت عاشقانه ای

رفتم که کهنگی ز تماشا برافگنم

تصاویر و صوت

دیوان غالب دهلوی به کوشش دکتر محسن کیانی - غالب دهلوی - تصویر ۱۶۶

نظرات