
غالب دهلوی
شمارهٔ ۲۶۳
۱
درد ناسازست و درمان نیز هم
دهر بی پروا و یزدان نیز هم
۲
اجر ایمان سود دانش گو مده
آن که دانش داد و ایمان نیز هم
۳
شه ز بزمم گر براند غم کراست؟
فارغم از ننگ حرمان نیز هم
۴
طاعتم می نگذرد اندر خمار
نیست باقی ذوق عصیان نیز هم
۵
عشق و آن گه استعارات دروغ
ای دژم زخم و نمکدان نیز هم
۶
من که هر دم بی اجل میرم همی
می توانم زیست بی جان نیز هم
۷
رفته است از دل نشاط بزم و باغ
وان هوای ابر و باران نیز هم
۸
خامشی تنها نه جان را می گزد
این نواهای پریشان نیز هم
۹
آن که پندارند حافظ بوده است
غالب آشفته بود آن نیز هم
تصاویر و صوت

نظرات