
غالب دهلوی
شمارهٔ ۲۶۷
۱
وحشتی در سفر از برگ سفر داشتهایم
توشه راه دلی بود که برداشتهایم
۲
لغزد از تاب بناگوش تو مستانه و ما
تکیه بر پاکی دامان گهر داشتهایم
۳
زخم ناخورده ما روزی اغیار مکن
کان به آرایش دامان نظر داشتهایم
۴
ناله تا گم نکند راه لب از ظلمت غم
جان چراغیست که بر راهگذر داشتهایم
۵
تو دماغ از می پر زور رسانیده و ما
بر در خُمکده خشتی ته سر داشتهایم
۶
جا گرفتن به دل دوست نه اندازه ماست
تو همان گیر که آهیم و اثر داشتهایم
۷
مژه تا خون دل افشاند ز ریزش استاد
ماتم طالع اجزای جگر داشتهایم
۸
داغ احسان قبولی ز لئیمانش نیست
ناز بر خرمی بخت هنر داشتهایم
۹
پیش ازین مشرب ما نیز سخنسازی بود
لختی از خوشدلی غیر خبر داشتهایم
۱۰
وارسیدیم که غالب به میان بود نقاب
کاش دانیم که از روی که برداشتهایم؟
نظرات