
غالب دهلوی
شمارهٔ ۲۶۹
۱
بی خویشتن عنان نگاهش گرفته ایم
از خود گذشته و سر راهش گرفته ایم
۲
دل با حریف ساخته و ما ز سادگی
بر مدعای خویش گواهش گرفته ایم
۳
آوارگی سپرده به ما قهرمان شوق
ما همتی ز گرد سپاهش گرفته ایم
۴
از چشم ما خیال تو بیرون نمی رود
گویی به دام تار نگاهش گرفته ایم
۵
در هر نوردش از دل اغیار محضری ست
صد خرده بر دو زلف سیاهش گرفته ایم
۶
در عرض شوق صرفه نبردیم در وصال
در شکوه های خواه مخواهش گرفته ایم
۷
با حسن خویش را چه قدر می توان شکست
عبرت ز حال طرف کلاهش گرفته ایم
۸
دیگر ز دام ذوق تماشا نمی رود
در حلقه کشاکش آهش گرفته ایم
۹
دلتنگی پریرخ کنعان ز رشک دوست
دانیم ما که در بن چاهش گرفته ایم
۱۰
حرفی مزن ز غالب و رنج گران او
کوهی معارض پر کاهش گرفته ایم
تصاویر و صوت

نظرات