غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۷۳

۱

بیا که قاعده آسمان بگردانیم

قضا به گردش رطل گران بگردانیم

۲

ز چشم و دل به تماشا تمتع اندوزیم

ز جان و تن به مدارا زیان بگردانیم

۳

به گوشه ای بنشینیم و در فراز کنیم

به کوچه بر سر ره پاسبان بگردانیم

۴

اگر ز شحنه بود گیر و دار نندیشیم

وگر ز شاه رسد ارمغان بگردانیم

۵

اگر کلیم شود همزبان سخن نکنیم

وگر خلیل شود میهمان بگردانیم

۶

گل افگنیم و گلابی به رهگذر پاشیم

می آوریم و قدح در میان بگردانیم

۷

ندیم و مطرب و ساقی ز انجمن رانیم

به کار و بار زنی کاردان بگردانیم

۸

گهی به لابه سخن با ادا بیامیزیم

گهی به بوسه زبان در دهان بگردانیم

۹

نهیم شرم به یک سوی و با هم آویزیم

به شوخیی که رخ اختران بگردانیم

۱۰

ز جوش سینه سحر را نفس فرو بندیم

بلای گرمی روز از جهان بگردانیم

۱۱

به وهم شب همه را در غلط بیندازیم

ز نیمه ره مه را با شبان بگردانیم

۱۲

به جنگ باج ستانان شاخساری را

تهی سبد ز در گلستان بگردانیم

۱۳

به صلح بال فشانان صبحگاهی را

ز شاخسار سوی آشیان بگردانیم

۱۴

ز حیدریم من و تو ز ما عجب نبود

گر آفتاب سوی خاوران بگردانیم

۱۵

به من وصال تو باور نمی کند غالب

بیا که قاعده آسمان بگردانیم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۶/۰۳ - ۱۳:۰۳:۴۵
از سروده های پر شور غالب است و اقبال نیز از این سروده  یاد  کرده