غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۸۳

۱

خیره کند مرد را مهر درم داشتن

حیف ز همچون خودی چشم کرم داشتن

۲

وای ز دلمردگی خوی بد انگیختن

آه ز افسردگی روی دژم داشتن

۳

راز برانداختن از روش ساختن

دیده و دل باختن پشت و شکم داشتن

۴

جوهر ایمان ز دل پاک فراروفتن

گردی از آن در خیال بهر قسم داشتن

۵

تازگی شوق چیست؟ رنگ طرب ریختن

چهره ز خوناب چشم رشک ارم داشتن

۶

با همه اشکستگی دم ز درستی زدن

با همه دلخستگی تاب ستم داشتن

۷

در خم دام بلا بال فشان زیستن

با سر زلف دو تا عربده هم داشتن

۸

دل چو به جوش آیدی عذر بلا خواستن

جان چو بیاسایدی شکوه ز غم داشتن

۹

بهر فریب از ریا دام تواضع مچین

دل نرباید همی تیغ ز خم داشتن

۱۰

نقش پی رفتگان جاده بود در جهان

هر که رود بایدش پاس قدم داشتن

۱۱

با نگه خویشتن چهره نیارست شد

عشوه دهد گر حیاست ز آینه رم داشتن

۱۲

اشک چنان بی اثر ناله چنین نارسا

دیده و دل را سزد ماتم هم داشتن

۱۳

خجلت کردار زشت گشته به عاصی بهشت

باغ ز کوثر گرفت جبهه ز نم داشتن

۱۴

گریه از بی کسی ست بو که درین پیچ و تاب

تن به روانی دهد نامه ز نم داشتن

۱۵

غالب آواره نیست گرچه به بخشش سزا

خوش بود از چون تویی چشم کرم داشتن

تصاویر و صوت

نظرات