
غالب دهلوی
شمارهٔ ۲۹۲
۱
رشک سخنم چیست؟ نه شهد هوس ست این
تلخابه سر جوش گداز نفس ست این
۲
ای ناله جگر در شکن دام میفشان
سرمایه آرایش چاک قفس ست این
۳
مستم، به کنارم خز و تن زن که درین وقت
هرگز نشناسم که چه بود و چه کس ست این
۴
واعظ سخن از توبه مگو، این که پس از می
دست و دهنی آب کشیدیم بس ست این
۵
تقوی اثری چند به عمر دگرستش
نازم می بی غش چه بلا زودرس ست این
۶
با غیر نشایی و به ما نیز نیرزی
لیک آن گل و خار آمد و نسرین و خس ست این
۷
لب بر لب دلبر نهم و جان بسپارم
ترکیب یکی کردن صد ملتمس ست این
۸
شوری ست ز خواباندن جمازه به منزل
اما نه به دمسازی بانگ جرس ست این
۹
داغ دل غالب به دوا چاره پذیرست
این را چه کنم چاره که مشکین نفس ست این
نظرات