
غالب دهلوی
شمارهٔ ۲۹۷
۱
گستاخ گشته ایم غرور جمال کو؟
پیچیده ایم سر ز وفا گوشمال کو؟
۲
تا کی فریب حلم خدا را خدا نه ای
آن خوی خشمگین و ادای ملال کو؟
۳
برگشته ام ز مهر و نمی گیریم به قهر
دارم دو صد جواب ولی یک سؤال کو؟
۴
یا می گسست صحبت و یا می فزود ربط
لیکن مرا ملال و ترا انفعال کو؟
۵
خواهی که برفروزی و سوزی درنگ چیست؟
خواهم که تیز سوی تو بینم مجال کو؟
۶
گر گفته ایم کشتن و بستن به ما مخند
ما را تدارکی به سزا در خیال کو؟
۷
داغم ز رشک شوکت صنعان ولی چه سود
آن دستگاه طاعت هفتاد سال کو؟
۸
من بوسه جوی و تو به سخن داریم نگاه
لب تشنه با گهر چه شکیبد زلال کو؟
۹
دل فتنه جوی و فرصت تکمیل عشق نیست
هنگامه سازی هوس زود بال کو؟
۱۰
لب تا جگر ز تشنگیم سوخت در تموز
صاف شراب غوره و جام سفال کو؟
۱۱
در باده طهور غم محتسب کجا؟
در عیش خلد آفت بیم زوال کو؟
۱۲
غالب به شعر کم ز ظهوری نیم ولی
عادل شه سخن رس دریا نوال کو؟
نظرات