غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۲۹۸

۱

گویی به من کسی که ز دشمن رسیده کو؟

آن پیر زال سست پی قد خمیده کو؟

۲

یادت نکرده خصم به عنوان به لفظ دوست

آن نامه نخوانده ز صد جا دریده کو؟

۳

رعنا دلت به دختر همسایه بند نیست

آن مه رخ به گوشه ایوان خزیده کو؟

۴

دوشینه گل به بستر و بالین نداشتی

آن برگ گل که در تن نازک خلیده کو؟

۵

کس داوری نبرده ز جورت به دادگاه

آن بی گنه که شاه زبانش بریده کو

۶

گویی به شحنه گوی که کس را نکشته ایم

آن نعش نیم سوخته ز آتش کشیده کو؟

۷

گویی خمش شوی چو ز کویم بدر روی

آن دل که جز به ناله به هیچ آرمیده کو؟

۸

گویی دمی ز گریه خونین به ما برآر

آن مایه خون که سر دهم از دل به دیده کو؟

۹

بشنو که غالب از تو رمیده و به کعبه رفت

گفتی شگفتیی که بود ناشنیده کو؟

تصاویر و صوت

نظرات