غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۳۲۳

۱

نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی

مرا بس ست ز خوبان روزگار یکی

۲

سراغ وحدت ذاتش توان ز کثرت جست

که سایرست در اعداد بی شمار یکی

۳

کسی که مدعی سستی اساس وفاست

نشان دهد ز بناهای استوار یکی

۴

چه گویم از دل و جانی که در بساط من ست؟

ستم رسیده یکی ناامیدوار یکی

۵

دو برق فتنه نهفتند در کف خاکی

بلای جبر یکی رنج اختیار یکی

۶

دلا منال که گویند در صف عشاق

ستوه آمده از جور خوی یار یکی

۷

ز ناله ام به دلت می رسد هزار آسیب

نشد که سنگ تو بیرون دهد شرار یکی

۸

مرو ز آینه خانه که خوش تماشایی ست

یکی تو محو خودی و چو تو هزار یکی

۹

زهی نگاه سبک سیر و شرم دوراندیش

یکی به دزدی دل رفت و پرده دار یکی

۱۰

قماش هستی من یکسر آتش ست آتش

مرا چو شعله بود پشت و روی کار یکی

۱۱

چه شد که ریخت زبان رنگ صد هزار سخن؟

به خون سرشته نوایی ز دل برآر یکی

۱۲

دم از ریاست دهلی نمی زنم غالب

منم ز خاک نشینان آن دیار یکی

تصاویر و صوت

دیوان غالب دهلوی به کوشش دکتر محسن کیانی - غالب دهلوی - تصویر ۲۰۰

نظرات