غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۳۲۴

۱

ز بس که با تو به هر شیوه آشناستمی

به عشق مرکز پرگار فتنه هاستمی

۲

امیدگاه من و همچو من هزار یکی ست

ز رشک درصدد ترک مدعاستمی

۳

سخن ز دشمن و غمهای ناگوارش نیست

ز دوست داغ ستمهای نارواستمی

۴

دیت مگوی و ملامت مسنج و فتنه مگیر

چه شد که هیچ کسم؟ بنده خداستمی

۵

به سرمه غوطه دهیدم که در سیه مستی

ز شرمگینی چشمی سخن سراستمی

۶

ستم نگر که بدین بخت تیره ای که مراست

ز بهر فرق عدو سایه هماستمی

۷

چگونه تنگ توانم کشیدنت به کنار

که با تو در گله از تنگی قباستمی

۸

نکرده وعده که بر عاجزان ببخشاید

امیدسنج فغانهای نارساستمی

۹

به باده داغ خودی از روان فرو شسته

هلاک مشرب رندان پارساستمی

۱۰

به هرزه ذوق طلب می فزایدم غالب

که باد در کف و آتش به زیر پاستمی

تصاویر و صوت

نظرات