
غالب دهلوی
شمارهٔ ۳۸
۱
مدام محرم صهبا بود پیاله ما
به گرد مهر تنیده ست خط هاله ما
۲
زهی ز گرمی خویت نفس گرانمایه
گداز ناله ما آبیار ناله ما
۳
چمن طراز جنونیم و دشت و کوه از ماست
به مهر داغ شقایق بود قباله ما
۴
به دل ز جور تو دندان فشرده ایم و خوشیم
ز استخوان اثری نیست در نواله ما
۵
تو زودمستی و ما رازدار خوی توایم
شراب درکش و پیمانه کن حواله ما
۶
درازی شب هجران ز حد گذشت، بیا
فدای روی تو عمر هزار ساله ما
۷
جنون به بادیه پرداز گلستان بخشید
سواد دیده آهوست داغ لاله ما
۸
ز سعی هرزه به بیحاصلی علم گشتیم
چو باد بید پدید آمد از اماله ما
۹
همین گداختن است آبروی ما غالب
گهر چه ناز فروشد به پیش ژاله ما
نظرات