غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۶۰

۱

گر بار نیست سایه خود از بید بوده است

باری بگو که از تو چه امید بوده است؟

۲

شادم ز درد دل که به مغز شکیب ریخت

نومیدیی که راحت جاوید بوده است

۳

ظالم هم از نهاد خود آزار می کشد

بر فرق اره اره تشدید بوده است

۴

شبها کند ز روی تو دریوزه ضیا

مه کاسه گدایی خورشید بوده است

۵

تلخ ست تلخ رشک تمنای خویشتن

شادم که دل ز وصل تو نومید بوده است

۶

در ماه روزه طره پریشان چه می روی؟

می خور که در زمانه شب عید بوده است

۷

از رشک خوشنوایی ساز خیال من

مضراب نی به ناخن ناهید بوده است

۸

هرگونه حسرتی که ز ایام می کشیم

درد ته پیاله امید بوده است

۹

حق را ز خلق جو که نوآموز دید را

آیینه خانه مکتب توحید بوده است

۱۰

نادان حریف مستی غالب مشو که او

دردی کش پیاله جمشید بوده است

تصاویر و صوت

نظرات