غالب دهلوی

غالب دهلوی

شمارهٔ ۶۱

۱

امشب آتشین‌رویی گرم ژندخوانی‌هاست

کز لبش نوا هر دم در شررفشانی‌هاست

۲

تا در آب افتاده عکس قد دلجویش

چشمه همچو آیینه فارغ از روانی‌هاست

۳

در کشاکش ضعفم نگسلد روان از تن

این که من نمی‌میرم هم ز ناتوانی‌هاست

۴

از خمیدن پشتم روی بر قفا باشد

تا چه‌ها درین پیری حسرت جوانی‌هاست

۵

کشته دل خویشم کز ستمگران یکسر

دید دلفریبی‌ها گفت مهربانی‌هاست

۶

سوی من نگه دارد چین فگنده در ابرو

با گران‌رکابی‌ها خوش سبک‌عنانی‌هاست

۷

دائم از سر خاکم رخ نهفته بگذشتن

هان و هان خدا دشمن این چه بدگمانی‌هاست

۸

شوخیش در آیینه محو آن دهن دارد

چشم سحرپردازش باب نکته‌دانی‌هاست

۹

با عدو عتابستی وز منش حجابستی

وه چه دلربایی‌ها هی چه جان‌ستانی‌هاست

۱۰

با چنین تهیدستی بهره چه بود از هستی

کار ما ز سرمستی آستین‌فشانی‌هاست

۱۱

ای که اندرین وادی مژده از هما دادی

بر سرم ز آزادی سایه را گرانی‌هاست

۱۲

ذوق فکر غالب را برده ز انجمن بیرون

با ظهوری و صائب محو هم‌زبانی‌هاست

تصاویر و صوت

نظرات