
غالب دهلوی
شمارهٔ ۸۲
۱
غبار طرف مزارم به پیچ و تابی هست
هنوز در رگ اندیشه اضطرابی هست
۲
به بانگ صور سر از خاک برنمی دارم
هنوز در نظرم چشم نیم خوابی هست
۳
ز سردی نفس نامه بر توان دانست
که نارسیده پیام مرا جوابی هست
۴
به هرزه جان به غلط دادم و ندانستم
که یار دیرپسندی و زودیابی هست
۵
نظر فروز اداها به دشمن ارزانی
به من سپار اگر داغ سینه تابی هست
۶
ز شوری نمک پرسش نهانی تست
اگر مرا جگر تشنه عتابی هست
۷
خود اولین قدح می بنوش و ساقی شو
که آخر از طرف تست گر حجابی هست
۸
مگر دهم جگر تشنه را دلی به دروغ
نشان دهید به راهش اگر سرابی هست
۹
ز سردمهری ایام نیستیم نژند
که در خرابه ما روی آفتابی هست
۱۰
بهار هند بود برشگال هان غالب
در این خزانکده هم موسم شرابی هست
نظرات