
غالب دهلوی
شمارهٔ ۸۶
۱
ظهور بخشش حق را ذریعه بی سببی ست
وگر نه شرم گنه در شمار بی ادبی ست
۲
ز گیر و دار چه غم چون به عالمی که منم
هنوز قصه حلاج حرف زیر لبی ست
۳
رموز دین نشناسم درست و معذورم
نهاد من عجمی و طریق من عربی ست
۴
نشاط جم طلب از آسمان نه شوکت جم
قدح مباش ز یاقوت باده گر عنبی ست
۵
به التفات نیرزم در آرزو چه نزاع
نشاط خاطر مفلس ز کیمیا طلبی ست
۶
بود به طالع ما آفتاب تحت الارض
فروغ صبح ازل در شراب نیم شبی ست
۷
نه همپیالگی زاهدان بلای بود
خوش ست گر می بی غش خلاف شرع نبی ست
۸
هر آنچه درنگری جز به جنس مایل نیست
عیار بی کسی ما شرافت نسبی ست
۹
عبودیت نکند اقتضای خواهش کام
دعا به صیغه امرست و امر بی ادبی ست
۱۰
کسی که از تو فریب وفا خورد داند
که بی وفایی گل در شمار بوالعجبی ست
۱۱
میان غالب و واعظ نزاع شد ساقی
بیا به لابه که هیجان قوت غضبی ست
نظرات