نظام قاری

نظام قاری

شمارهٔ ۱۰۷ - ایضا او فرماید

۱

به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بی‌خور و خوابم

به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

در جواب آن

۲

بنقش چادرشب کز نهالی بیخورو جوابم

بروی مهوش والا که من از شده در تابم

۳

بگرمی تن قندس بنرمی بر قاقم

که افتاده بر وی تخته بر آبی چو سنجابم

۴

بجان خرقه شیخان و عمر جامه منبر

که با سجاده ام همره چو رو درروی محرابم

۵

بقدر تخت و جاه کت که باشد از خسیسی کر

بخار بور یا در فرش از زیلوجه برتابم

۶

بشام چشم بندو صبح جادو کز غم دستار

نه روز آرام میگیرم نه شب یکلحظه میخوابم

۷

ببحر حبر و گرداب خشیشی کز فراق صوف

بسان رختهای گازری از سرگذشت آبم

۸

بدستار طلا دوزی و بیرمهای سلطانی

که ماه شمسی ای قاری چو کتان می‌برد تابم

تصاویر و صوت

دیوان البسه مولانا محمود نظام قاری از روی چاپ میرزا حبیب اصفهانی به اهتمام محمد مشیری » تصویر 113

نظرات