
نظام قاری
شمارهٔ ۱۲۱ - من ابکار افکاره
۱
خوشست جامه بریدن برون زاندازه
برآمدن زقدک پاره کردن آوازه
۲
چه دلکشست بدامن سجیف و گنج درست
چه طرفه است بدان چاک جامه شیرازه
۳
بترک طاقیه گفتم که برگ گل ماند
خیال گفت نگفتی سخن باندازه
۴
چو تن بشوئی و بیرون خرامی از حمام
زرخت نو شودت در زمان روان تازه
۵
گهی زچشمه سوزن برون رود رشته
گهی بدر نتوان شدن زدروازه
۶
مکن زجامه والا رقم زمشک و عذاد
عروس خوب لقا را چه حاجت غازه
۷
بیان حجله رخت زفاف کن قاری
که تا شوی به جهان زین بلند آوازه
تصاویر و صوت

نظرات