
نظام قاری
شمارهٔ ۱۳۱ - وله ایضا
۱
ای مقنعه و شده مرا صبحی و شامی
مو بندو سرانداز چو نوری و ظلامی
۲
آن زینت و ترتیب در آرایش آن گوشک
خوش بود دریغا که نکردند دوامی
۳
هرگاه که با پیر نمد نیست جرز دان
حقا که عصارا نبود رسم قیامی
۴
روشن نکنی دیده بالباس چهله
از رخت سیه تا ننشینی بظلامی
۵
پرگار صفت انکه بزیلو چه قدم زد
بیرون ننهد هرگز ازین دایره کامی
۶
از جقه و دربندی و تشریف سقرلاط
خاصی بجهان فرق توان کرد زعامی
۷
گر خواجه دهد مژده تشریف بقاری
آن لحظه بدل میرسد از دوست پیامی
تصاویر و صوت

نظرات