
نظام قاری
شمارهٔ ۹۹ - خواجه حافظ فرماید
۱
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
در جواب آن
۲
داد تشریف بهار و دل ازان شد شادم
که دگر کرد زحمالی رخت آزادم
۳
چند اندر دکه آش پزان بنشینم
من که در خان اتابک ببهشت آبادم
۴
شکر آن خالق پاکی که زتشریف قماط
تن بپوشید هماندم که زمادر زادم
۵
که مرا نیست بدوران چوحنین و چکمه
بمتال یقه زانرو بقفا افتادم
۶
گوئیا عهد ازل عقده دستار منست
که ازان روزکه شد بسته دگر نگشادم
۷
نیست جزدال مجرح بضمیرم نقشی
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
۸
نرمدستی زنو امسال گرفتم در بر
کهنه ابیاری پارینه برفت از یادم
۹
زین همه جامه معنی که خدا داد بمن
صندلی و قتلی پیش کسی ننهادم
۱۰
هردم از البسه معنی رنگین قاری
جامه میرسد ازنو بمبار کبادم
تصاویر و صوت

نظرات