
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۱۲
۱
دلم از عشق تو مستست و جان مست
جهان مست و زمین مست، آسمان مست
۲
همه عالم خرابات تو آمد
جهان اندر جهان اندر جهان مست
۳
گلستان دیدم اندر عشق رویت
گل اسفید و زرد و ارغوان مست
۴
طلب کردم بهر جایی رسیدم
ز شوق تو مکان و لامکان مست
۵
چو اندر صومعه رفتم بدیدم
همیشه از تو جان صوفیان مست
۶
سفر کردم، بشهر جان رسیدم
درین ره کاروان در کاروان مست
۷
چه شورش خاست در عالم، بیک بار؟
که فانی مست و ملک جاودان مست
۸
عجب شوری فتاد اندر خرابات!
همه دلدادگان با دلستان مست
۹
ز کعبه تا در بت خانه رفتم
همه ره مست بود و رهروان مست
۱۰
جهان را سربسر پیمانه ای دان
همیشه جرعه مست و جرعه دان مست
۱۱
همیشه، قاسمی، ذرات مستند
ز حد لامکان تا کن فکان مست
تصاویر و صوت

نظرات