
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۱۸
۱
امشب شب آدینه و فردا رمضانست
تن در ذوبان آمد و جان در طیرانست
۲
بر بند ره لقمه و بگشا ره دیدار
تن طالب نان آمد و جان طالب جانست
۳
آن خواجه عزیزست و لطیفست و شریفست
آزاده و حی نیست، که صید حدثانست
۴
خرسند از آنست که بر سفره ارزاق
هرچند که نانش نرسد، بر سر خوانست
۵
من بنده شوقم، که براقیست سبک رو
پروانه عشقست، ولی شمع جهانست
۶
چون جمله تویی، غیر تو کس نیست بتحقیق
هر جان که شناسا شود این جا همه دانست
۷
رعنایی تو چشم ترا کور ابد کرد
رو وسمه خر، ای دوست، که این سرمه گرانست
۸
کوری تو شد مانع راه تو وگرنه
چون ماه شب چارده آن دوست عیانست
۹
گر زانکه شراب از خم توحید کنی نوش
در دیر جهان قاسم ما پیر مغانست
نظرات