
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۴۰
۱
دل من شیوه شیرین ترا دارد دوست
هر کجا شیوه شیرین، دل من بنده اوست
۲
عاشق روی توام، از همه رو، در همه حال
قصه روی و ریا نیست، سخن روی بروست
۳
زاهد، از ما مطلب شیوه زهد و تقوی
توبه و تقوی ما قصه سنگست و سبوست
۴
دیده ات را عمشی هست، نمی بیند راست
دیده بگشا که ببینی: ز سما تا سمک اوست
۵
زاهد از راه برون رفت و ندانم چون رفت؟
که برون رفتن ازین راه و را عادت و خوست
۶
سخن از مردم جاهل نتوان کردن گوش
نیست واقف دل جاهل، نه ز مغز و نه ز پوست
۷
قاسم خسته، دل و دین همه در راه تو باخت
خرقه صد پاره شد، ای دوست چه هنگام رفوست؟
تصاویر و صوت

نظرات