
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۶۱
۱
در جمله ذرات جهان لمعه حسنیست
من با تو بگویم، که ترا پرتو حس نیست
۲
رو دیده بدست آر، که تا باز ببینی
در جمله ذرات جهان نور تجلیست
۳
از فرط حجابست، که آن مشرک نادان
در سجده لات آمد و پنداشت که عزیست
۴
از دولت دیدار تو دایم بشب و روز
موسی صفتست این دل و بر طور تمنیست
۵
ای طالب درگاه، اگر واقف راهی
از غیر بپرهیز، که آن غایت تقویست
۶
جمعیم بدیدار تو وز تفرقها دور
کان جا که تویی جمعیت صورت و معنیست
۷
عشقست که در مشرب ماآب حیاتست
عشقست که در مذهب ما علت اولیست
۸
بر کشتن عشاق نوشتند فتاوی
این قصه بر مفتی ما فتوی منعیست
۹
از عشق تو شد زنده دل قاسم مسکین
با نکهت عشق تو چه جای دم عیسیست؟
نظرات