
قاسم انوار
شمارهٔ ۱۸۱
۱
از تو بمقصود ره دور نیست
گر دل و جان غافل و مغرور نیست
۲
از همه ذرات جهان ظاهرست
یار، اگر دیده دل کور نیست
۳
جام من از خم قدیم خداست
باده ما باده انگور نیست
۴
ذوق مناجات نیابی بدل
موسی جان چون بسر طور نیست
۵
لاف «اناالحق » مزن ای مدعی
نشأئه تو نشأئه منصور نیست
۶
مفتی ما فهم نکرد این سخن
لقمه باز از پی عصفور نیست
۷
تارخ چون ماه تو شد در نقاب
هیچ دلی نیست که مهجور نیست
۸
هیچ دمی نیست که از شوق تو
در دل و جان عربده و شور نیست
۹
قاسمی از درد تو دارد نصیب
بی رخ زیبای تو مسرور نیست
نظرات