
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۰
۱
گریبان میدرم هردم که: دامان درمکش از ما
که ما مشتاق دیداریم و رند و عاشق و شیدا
۲
به چشم مست میگونت بگو: ای ترک یغمایی
که: آخر چیست مقصودت ز چندین غارت دلها؟
۳
ازان خورشید رخسارت سواد زلف یک سو کن
که مشتاقان به روز آیند از تاریکی شبها
۴
چنان در عشق یک رویم که گر تیغم رود بر سر
به روز امتحان باشم چو شمع استاده پابرجا
۵
ز سر تا پا همه جانم، که غرق عشق جانانم
همه عشقست ارکانم، ز سر تا پا، ز سر تا پا
۶
ز زلف دل پریشانست گفتم؛ گفت: عاشق را
شراب لعل میباید علاج علت سودا
۷
ز قاسم عشق میبارد، ز واعظ زهد و رعنایی
که «بعدالمشرقین» آمد میان شیخ و مولانا
نظرات