قاسم انوار
شمارهٔ ۲۰۷
۱
ناگهان در تاخت عشقت، ملک جان یغما گرفت
آتش سودای عشقت در دل شیدا گرفت
۲
در بلا افتاده بوداین دل،که فکرپست داشت
چون ببالا رفت همت، کاراوبالا گرفت
۳
عقل وصفی کرد،از اوصاف عشق چاره ساز
عشق در بحث آمدوبرعقل دقت ها گرفت
۴
پرتو نور تجلی هر دلی را بهره داد
عقل استعفا گزید و عشق استغنا گرفت
۵
آتشی در وادی ایمن فتاد از ناگهان
شعله ای بر کوه طور افتاد و بر موسا گرفت
۶
الغیاث!ای دستگیر دردمندان، الغیاث!
عشق شوریدست وعالم سر بسر غوغا گرفت
۷
قاسمی را عاقبت نیک اوفتاد از فضل دوست
عاقبت بر خاک کویش مسکن و ماوا گرفت
تصاویر و صوت
نظرات