قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۲۰۹

۱

هرگز هوای وصل تو از جان ما نرفت

سودای سلطنت ز سر این گدا نرفت

۲

یک شب نشد که از غم عشقت ز چشم و دل

سیلابها نیامد و فریادها نرفت

۳

قلبی که نقد دولت دردترا نجست

مس پاره ایست کز طلب کیمیانرفت

۴

گفتی:سگ منست فلان، محترم شدم

هرگز چنین مبالغه در مدح ما نرفت

۵

عاشق نشد دلی که نیامد اسیر غم

صادق نبود هر که بتیغ بلا نرفت

۶

روزی که دل شکسته نیامد بکوی تو

با تحفه ای ز درد،که با صد دوا نرفت؟

۷

ارزان خرید درد تو قاسم بجان و دل

با مشتری مبالغه ای در بها نرفت

تصاویر و صوت

نظرات