
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۱۲
۱
اسرار تو با خاطر هشیار توان گفت
این گنج نه گنجیست گه با مار توان گفت
۲
در غار جهان عاشق یاریم و نزاریم
در غار جهان قصه آن یار توان گفت
۳
پیدای او پیدا، در وجه خفا نیست
سرش بنهان خانه اسرار توان گفت
۴
چون جعد برانداخت نگارین گره موی
با او سخن خرقه و زنار توان گفت
۵
چون قطره ز دریا شد و وا گشت بدریا
با او صفت قلزم زخارتوان گفت
۶
خواجه نه چنان مست و خرابست که امروز
بااو سخن مردم هشیار توان گفت
۷
قاسم،همگی دهشت عشقست درین راه
گر در صف آن یار ز دیدار توان گفت
تصاویر و صوت

نظرات