
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۲۸
۱
هزار شکر که سلطان عشق جان را داد
هزار مجد و معالی، هزار حسن و رشاد
۲
به پیش وصل تو از هجر دادها کردم
هزار شکر که سلطان وصل دادم داد
۳
هوای وصل تو جانبخش و دلنواز آمد
که باشد آنکه نباشد به مهر رویت شاد؟
۴
هزار سال من این ره به سر بپیمودم
که تا رسید مرا سر بر آستان مراد
۵
بحسن ولطف وامانی دهر غره مشو
که خانه ایست منقش، ولیک بی بنیاد
۶
مورز وصف تانی وکاوکاوی کن
که گنجهاست درین عرصه خراب آباد
۷
بداد قاسم بیچاره جان شیرین را
بآرزوی وصال تو، هر چه باداباد!
نظرات