
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۳۳
۱
ساقی مرا ز باده ناب مغانه داد
دردی درد داد ولی در میانه داد
۲
زاهد صباح کژمژ و خرم همی رود
ساقی مگر که رطل گران شبانه داد؟
۳
در کوی عشق یار،که آن جای جای نیست
مرغ دل مرا بکرم آشیانه داد
۴
جان را خبر نبود ز نام و نشان عشق
این عشق دل فروز تو جان را نشانه داد
۵
بس خوشدلند اهل زمین و زمان مدام
زان باده ای که عشق تو اندر زمانه داد
۶
بی کار و کارخانه بد این دل میان دهر
سلطان عشق از کرم این کارخانه داد
۷
قاسم ز درد دوست از آن مست و شاد شد
کین موهبت به زمره کروبیان نداد
نظرات