
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۴۱
۱
مرا سودای او دیوانه دارد
خراب ومست آن جانانه دارد
۲
نمی دانم چه شانست این که دایم
سواد زلف او در شانه دارد؟
۳
چنان مستان چشم خویشتن شد
که او از خود بکس پروا ندارد
۴
فدای چشم مست پر خمارم
که در هر گوشه صد می خانه دارد
۵
سلامی می کنم بر حضرت دوست
جواب من همه پیمانه دارد
۶
گدای معنوی نزد من آنست
که ذوق صحبت سلطان ندارد
۷
همی گویند:قاسم بت پرستست
بتی دارد، بلی، در خانه دارد
نظرات