
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۴۷
۱
در ولای تو دلم حسن وفایی دارد
روی زیبای تو هر لحظه صفایی دارد
۲
عشق مستست،ندانم که چه خواهد کردن؟
غالبا نیت انگیز بلایی دارد
۳
دل بیچاره من بر سر کوی تو رسید
من چه گویم که چه خوش آب و هوایی دارد؟
۴
هر سحرگه که وزد باد صبا زان سر کو
بوستان دل من نشو و نمایی دارد
۵
سخت ترسانم ازین هجر ولی شادانم
کز وصال تو دلم برگ و نوایی دارد
۶
عشق مستست بخم خانه و می می نوشد
جام بر کف، همه را بانگ و صلایی دارد
۷
دوست پرسید ز اصحاب که: قاسم چونست؟
با چنین پایه غم بی و سر پایی دارد
نظرات