
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۷۰
۱
از دولت وصال تو کارم بکام شد
بختم بلند گشت و سعادت غلام شد
۲
از جلوه های حسن تو جانم حیات یافت
با چشمهای مست تو عیشم مدام شد
۳
گفتی:سلام ذوق سلامت بدل رسید
این خانه از سلام تو دارالسلام شد
۴
دل را حلال گشت ز عشق تو دم زدن
زان دم که یاد غیر تو بردن حرام شد
۵
در عمرها صفای تو باشد قرین حال
دل راکه دار کعبه وصلت مقام شد
۶
ازمن برند لمعه نور آفتاب و ماه
تاسایه تو بر سر من مستدام شد
۷
چون دید زلف و روی ترا قاسمی بهم
در طور کفر و دین همه کارش تمام شد
نظرات