
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۹
۱
ساقی به من آور قدح پیر مغان را
تا تازه کند جودت او جوهر جان را
۲
یک جام به من بخش از آن خم قدیمی
زان می که کند مست زمین را و زمان را
۳
زان باده که در نشئه او آب حیاتست
زان باده که او جلوه دهد عین عیان را
۴
زان باده که تا با نشد ازو طلعت خورشید
زان باده که سرمست کند پیر و جوان را
۵
قومی که ازین باده چشیدند، درین حال
گفتند به مستی همه اسرار نهان را
۶
ما را سخن از یار قدیمست درین راه
زین بیش مگویید حدیث حدثان را
۷
قاسم، همه یارست به جز یار دگر نیست
روشن بود این نکته حریف همهدان را
نظرات