
قاسم انوار
شمارهٔ ۲۹۱
۱
ازکف ساقی جان باده چو در جام آمد
جان بیمار مرا وقت سر انجام آمد
۲
روی بنمود و همه کفر جهان را بزدود
شاد باشید که آن هادی اسلام آمد
۳
واعظ ما هوس صحبت مستان دارد
در ببندید که آن عام کالانعام آمد
۴
آخر،ای دوست،نظر کن بدل خسته من
مدت هجر شد و نوبت انعام آمد
۵
دانه خال ترا دید دلم حیران گشت
عاقبت در هوس دانه این دام آمد
۶
دل ز آغاز هوا های ترا میورزید
شکر چون عاقبت کار بانجام آمد
۷
خاطر قاسم بیچاره نکو خواهد شد
کز پی وسوسه ها نوبت الهام آمد
نظرات