
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۱۳
۱
ز سوز و شوق تو از جان و دل بر آمد دود
چه چاره سازم و درمان من چه خواهد بود
۲
بنیم شب، همه مست خواب خوش باشند
من و خیال تو و نالهای درد آلود
۳
فراق دوست بیک بار پایمالم کرد
کجاست دولت جاوید و طالع مسعود؟
۴
اگرچه روی بحقند،ره نمی دانند
مقلد و متعصب،چنانکه گبر و یهود
۵
بیا،ز صحبت مستان حق کناره مجوی
زیان کنی و کسی را زیان ندارد سود
۶
نشان حق طلبی، رو بنوع انسان آر
بدان که قبله هر واجدست و هر موجود
۷
ولی به مذهب قاسم ز معرفت دوری
نبود بود شناسی و بود را نابود
تصاویر و صوت

نظرات