
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۲۳
۱
«یحبه و یحبونم » چنین فرمود:
که انعقاد محبت ز جانب ما بود
۲
مگر در آینه جان جمال خود را دید
از آن سبب که همو شاهدست و هم مشهود
۳
بلی حیات ازل داد داد موجودات
که مبتدای وجودست و منتهای و دود
۴
شرابخانه عشقست این جهان و درو
هزار نعره مستان، هزار بیت و سرود
۵
ز عکس حب ازل عشق ما هویدا شد
جمال عشق ز یک رو هزار روی نمود
۶
محبت از تو و جان از تو دین و دل از تو
تویی که بخت بلندی و طالع مسعود
۷
بوهم راه مرو، خویشتن نکو بشناس
که نیم حبه نیرزد حبیب ناموجود
۸
غلام همت آن خاطرم، که در ره عشق
کمینه جرعه جامش هزار دریا بود
۹
بیا، که قاسم بیچاره باد پیما شد
بعذر آنکه همه عمر باد می پیمود
نظرات